جدول جو
جدول جو

معنی فراخ میان - جستجوی لغت در جدول جو

فراخ میان
(فَ)
ضلیع. (منتهی الارب) : فرس ضلیع، اسب تمام خلقت بزرگ و فراخ میان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فراخ میان
آنکه داری کمری پهن باشد اسب فراخ میان
تصویری از فراخ میان
تصویر فراخ میان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراخ دهان
تصویر فراخ دهان
آنکه دهان گشاد دارد
کنایه از پر گو، کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ بین
تصویر فراخ بین
ویژگی آنکه دیدۀ باز و بینا دارد، دارای وسعت نظر
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ)
کنایت از کسی که همه را یکسان بیند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
عشق فراخ بین را نازم که بی تفاوت
از آب و خاک خم ریخت گل در بنای مسجد.
واله هروی
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
فراخ دهن. رجوع به فراخ دهن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ عِ)
مرکبی که عنانش آزاد باشد:
گاه از او اشهب فراخ عنان
گاه از او ادهم درازرکاب.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(فَ یَ / یِ)
کنایت از مرد کاردان و بلندحوصله. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ مِ)
آن که بسیارشوخی کند و پیوسته لطیفه گوید. (یادداشت بخط مؤلف) : وی مردی فراخ مزاح بود. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراخ توان
تصویر فراخ توان
پر قدرت پر توان مقتدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ دهان
تصویر فراخ دهان
آنکه دارای دهنی گشاد باشد، پرگوی و بیهوده گو پوچ گو هرزه چانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ عنان
تصویر فراخ عنان
مرکبی که عنانش آزاد باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ مایه
تصویر فراخ مایه
آنکه دارای مایه زیاد باشد، کاردان، بلند حوصله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ مزاح
تصویر فراخ مزاح
آنکه بسیار شوخی کند و پیوسته لطیفه گوید کثیر المزاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخمیدن
تصویر فراخمیدن
به پیش خمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ بین
تصویر فراخ بین
آنکه دارای وسعت نظر است دارای سعه صدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ بین
تصویر فراخ بین
بلندنظر، دارای وسعت دید، فراخ دیده
فرهنگ فارسی معین